پرواز امید؛ دانشآموزانی که قفل زندان را شکستند
- شناسه خبر: 6103
- تاریخ و زمان ارسال: 10 دی 1403 ساعت 12:01
- منبع: خبرگزاری فارس
- نویسنده: فرزاد آقایی
به گزارش روابط عمومی ستاد مردمی دیه استان آذربایجان شرقی ، آقا پسرهای دانشآموز «دبیرستان غیردولتی اردلان» تبریز مانند همه دانش آموزان سراسر کشور هر روز به مدرسه میرفتند، درس خوانده و امتحان می دادند و البته شیطنت های پسرانه شان نیز چاشنی درس خواندنشان بود.
در یکی از روزهای آذرماه که سرِصف صبحگاه مدرسه بودند آقای اصغری موسس دبیرستان بعد از سلام و احوالپرسی و چاق سلامتی با این آقاپسرها گفت «بچه ها حاضرید یه یاعلی بگیم و یه کار دوستداشتنی بکنیم.»
حرفهای درگوشی آقاپسرها با همدیگر شروع شد. مثلا چیکار کنیم؟ شاید منظور آقای اصغری این باشه به دوستانی که در بعضی درس ها ضعیف هستند کمک کنیم. شاید هم میخواست بیشتر هوای بابای مدرسه را داشته باشیم تا این بنده خدا هم برای نظافت مدرسه خیلی اذیت نشود.
شاید هم منظورش این باشه چون به جشن یلدا و روز مادر نزدیک می شویم ملاحظه جیب پدرها را داشته باشیم و در نهایت اینکه به دست بوسی مادر برویم؛ خلاصه هر کس هر فکری به ذهنش رسید مطرح کرد.
آقای اصغری آب پاکی را روی دست همه ریخت و گفت؛ «همه کارهایی که به ذهنتان رسید کار قشنگ و خوبیه ولی من پیشنهاد دیگری دارم.» آقاپسرها حواس جمع به حرف های آقای اصغری گوش می دهند تا ببینند قراره چه پیشنهادی مطرح شود:
«پسرهای عزیزم چند روزی بیشتر به جشن یلدا و روز مادر نمانده بیایید باهمدیگر دو نفر از زندانیان غیر عمد که در زندان هستند را آزاد کنیم تا در جشن یلدا و روز مادر کنار خانواده های عزیزشان باشند.»
حالا چراغ سؤالات زیادی در ذهنشان روشن میشود:
چطوری میشود زندانی آزاد کرد؟ چقدر باید پول داشته باشیم؟ کیا می توانند مشارکت کنند؟ کجا باید برویم؟ زندانی مرد باشه یا زن؟ هر کدام از دانش آموزان چقدر باید کمک کنند؟ این اولین تجربه است از پسش بر میاییم؟
درخشش لوح مردانگی
آقای اصغری به توانایی دانشآموزان ایمان داشت برای همین تمام کارهای اجرایی را به اعضای شورای دانشآموزی مدرسه سپرد تا با مشارکت همه دانشآموزان کار را تمام کنند.
همدلی این آقاپسرها در آزادی دو زندانی غیر عمد در تبریز دهان به دهان چرخید و به گوش رسانهها رسید و من در یک صبح زمستانی به جمع باصفای آنها آمدم تا همدلی آنها را در قاب کلمات و واژه ها روایت کنم.
وارد دبیرستان اردلان میشوم آقای قاسمی مدیر دبیرستان به استقبالم آمده و در طبقه دوم مرا به اتاق مدیریت راهنمایی میکند.
به ترتیب دانشآموزان عضو شورای مدرسه وارد اتاق مدیریت میشوند: امیرحسین مصیبی، علیرضا مددی، سپهر دباغی، رامین موحدیان، رُهام فیروزی، بردیا ناصری و سپهر زنوزی.
لوح تقدیر و تندیسی که از سوی ستاد دیه استان به دانش آموزان دبیرستان اردلان اهداء شده روی میز به خوبی می درخشد.
بردیا روایت میکند
برای اینکه باهم رفیق شویم و به اصطلاح یخمان آب شود و جلسه خیلی خشک و رسمی نباشد، شروع میکنم از طرح هایی که دوستان دانشآموز آنها در مدارس دیگر طی سالهای گذشته اجرا کرده اند و از آنها گزارش نوشته بودم مثال میزنم؛ کم کم وارد موضوع بحث خودمان می شویم.
خُب آقاپسرها از کجا شروع کنیم تا تعریف کنید بعد از اینکه پیشنهاد آقای اصغری سر صف مطرح شد شماها چه کردید؟ به همدیگر نگاه میکنند. با چشم هایشان حرف می زنند. نگاهشان در صورت دوستشان بردیا ناصری متمرکز می شود.
تصمیم میگیرند بردیا ناصری به عنوان رئیس شورای دانشآموزی و به نمایندگی از آنها همدلی دانشآموزان را روایت کند.
بردیا لبخند زده و میگوید؛ «هفته اول آذرماه بود و هنوز سه هفته ای به جشن یلدا و روز مادر فرصت باقی بود. بعد از اینکه آقای اصغری پیشنهاد آزادی دو زندانی غیر عمد را مطرح کرد همه دوستان در این مورد با همدیگر حرف می زدند.
اولین جلسه شورای دانشآموزی با حضور آقای قاسمی مدیر و آقای اصغری موسس مدرسه برگزار و مباحثی در مورد مدرسه مطرح شد و در پایان جلسه آقای اصغری در مورد پیشنهاد آزادی دو زندانی غیر عمد سوال کرد و پرسید به نظر شما این کار شدنی است یا خیر؟ »
بردیا جواب این سوال را منوط میکند به برگزاری جلسه دوم و همفکری با بقیه اعضای شورای دانشآموزی.
پویش برای آزادی
جلسه دوم با حضور هفت نفر تشکیل شده و تبادل نظر می کنند؛ اولین سوال مطرح می شود دوستان اسم این کارِ ما چیه؟ مشارکت در آزادی دو زندانی غیر عمد.
یکی از آنها میگوید «نه این اسم قشنگ نیست. حالا که هر طرحی با نام پویشی اجرا می شود چه بهتر که ماهم برای این کارمان پویشی راهاندازی کنیم.» با همفکری همدیگر «پویش یلدا برای آزادی دو زندانی» انتخاب میشود.
سوال دوم: پویش یلدا با همکاری کدام نهاد برگزار می شود؟ با همکاری ستاد دیه استان آذربایجان شرقی.
سوال سوم: کمک های دانش آموزان به کدام حساب واریز می شود؟
یکی از آقاپسرها جواب میدهد «به حساب مدرسه واریز شود» دیگری می گوید «به حساب آقای مدیر یا یکی دیگر از اولیای مدرسه واریز شود.»
اینجا بود که آقای اصغری به کمک آنها آمده و می گوید «کمک های دانش آموزان بهتر است به شماره حسابی که ستاد دیه استان اعلام می کند واریز شود تا همه دانش آموزان و اولیاء با خیال راحت در این پویش شرکت کنند.»
مهمترین سوال: پویش یلدا را چطوری تبلیغ کنیم؟
پیشنهاد اول: از هر کلاس چند نفر برای تبلیغ انتخاب کنیم.
پیشنهاد دوم: در بولتن مدرسه اطلاع رسانی کنیم.
پیشنهاد سوم: در یک برگ کاغذ یادداشتی را نوشته در گروه های اطلاع رسانی فضای مجازی مدرسه به خانواده های دانش آموزان خبر بدیم.
پیشنهادهای مطرح شده همه قبول می شود.در هر کلاس گروهی متشکل از سهتا پنج نفر برای اطلاع رسانی انتخاب میشوند.آنها اطلاعیه را در بولتن مدرسه می چسبانند و با دوستانی که غایب بودند تماس گرفته و پویش یلدا را توضیح میدادند.
سرآمدن قصه غصه
یکی از دانشآموزان هم متنی با این مضمون نوشت و در آخر هم یک بیت شعر حضرت حافظ را ضمیمه یادداشت کرد و در گروه های فضای مجازی مدرسه ارسال کرد.
اولیای محترم لطفا برای شرکت در پویش یلدا کمک های همدلانه خود را به شماره حساب ستاد دیه واریز نمایید و فیش واریزی را به آقای قاسمی مدیر مدرسه ارسال کنید. خیلی ممنون که در شادی دلها یاریگر ما هستید.
بر سر آنم که گر ز دست بر آید
دست به کاری زنم که غصه سر آید.
نیت خالصانه و نزدیک شدن دلها
همچنان که بردیا مشغول شرح دادن جزئیات پویش یلداست دوستش امیرحسین مصیبی نکتهای به یادش میآید.
امیرحسین میگوید: یک روز صبح که آقای اصغری در اجلاس عمومی مدرسه با دانشآموزان در مورد نحوه اجرای هرچه بهتر پویش یلدا صحبت می کرد یکی از دانشآموزان گفت؛ ما ساندویچ با نوشابه می خریم میشه ۲۰۰ الی ۳۰۰ هزار تومان اگر پول ساندویچ هایمان را جمع کنیم مبلغ زیادی میشود. میخواهم بگویم همه دوستان ما هر کاری که میتوانستند انجام دادند تا در شاد کردن دلی سهم داشته باشند.
آیا اولیاء مدرسه مبلغ خاصی را به دانشآموزان پیشنهاده کرده بودند؟ یکصدا باهم می گویند نه. هر دانشآموز هر مبلغی که در توانش بود کمک کرد.
رُهام فیروزی حرف دوستش را ادامه میدهد «در پویش یلدا موضوعی که خیلی مهم بود خلوص نیت دانشآموزان بود.هیچکس مبلغ خاصی تعیین نکرده بود. دانش آموزی پول تو جیبی خودش را اهداء کرد. یکی پول ساندویچش را داد.
آن یکی پولی که پسانداز کرده بود را اهداء کرد. همدلی دوستان نشان داد نیت انسانها خیلی مهم است.حرکت بسیار خوبی انجام شد و در نتیجه آن شادی و خوشحالی به دو خانواده بازگشت.»
سهم شما آزادی یک پدر و یک مادر
مبلغ هدیههای دانشآموزان چقدر شده؟ امیرحسین به لوح تقدیر ستاد دیه اشاره میکند که در لوح تقدیر نوشته شده. از روی آن میخوانم مبلغ ۲۶۶ میلیون و ۵۰۰ هزار ریال.
آقاپسرها میدانید با این کار زیبای شما چه کسانی آزاد شدند؟ جواب همه آنها منفی است. به همدیگر نگاه کرده و میگویند «حرفی به ما نزدند فقط گفتند دو زندانی غیرعمد آزاد شدند.»
حالا من بگم کیا آزاد شدند؟ با اشتیاق منتظر شنیدن هستند؛ از ستاد دیه پرسیدم با همدلی زیبای شما ۱۹۰ دانش آموز این دبیرستان یک مادر و یک پدر در آستانه شب یلدا و روز مادر آزاد شده و به آغوش خانوادههایشان بازگشتند.
با شنیدن نام پدر و مادر بی اختیار دست هایشان را بالا گرفته و از ته دل گفتند خدایا شکرت.
لبخند میزنند، نه چیزی فراتر از لبخند زدن، چشمهایشان هم میخندد. برق شادی در چشمهایشان موج میزند.
خب الان چه حسی دارید؟
امیرحسین میگوید: فکر نمیکردم در بین زندانیان غیرعمد مادر هم باشد. حس خوشحالی اینکه یک مادر و یک پدر به دو خانواده نور پاشیدند را با کلمات نمیتوان بیان کرد.
علیرضا حرف دوستش را تکمیل میکند: این کار فقط با اتحاد و همدلی دانشآموزان امکان پذیر شد. احسنت به همه ما که ثابت کردیم ما نوجوانان و جوانان هم می توانیم کار بزرگی بکنیم. فقط کافیه به ما اعتماد کنید.
ما پسرها مامانی هستیم
سپهر دباغی که تا اینجای جلسه دوستانه ما کم حرف بود خوشحالی خود را در یک جمله خلاصه کرد” ما همه با هم شادی آفرین شدیم.این کاری نبود که یک نفری بتوان آن را انجام داد بلکه همراهی همه دوستان باعث شد پویش یلدا به خوبی اجرا شود.”
رامین موحدیان هم پای ثابت جشن گلریزان تبریز در ماه مبارک رمضان است و آن طور که تعریف می کند افرادی را دیده است که به خاطر بدهی های کمتر مثلا ۵ الی ۱۰ میلیون تومان در زندان هستند.
رامین معتقد است، برگزاری جشن گلریزان سنت بسیار زیبایی است برای کمک به این افراد.
وی اضافه میکند: ما هم در آستانه جشن یلدا و روز مادر جشن گلریزان گرفتیم تا دل فرزندانی را به واسطه آزادی پدر یا مادرشان شاد کنیم.
رهام فیروزی هم نبودن یک مادر در خانه را برای پسر غیر قابل باور توصیف کرده و می گوید: مادر یکی از دانش آموزان در مدرسه فوت کرده بود.غم سنگینی بر دل آدم می نشیند.برای ما پسرها تصور کردن اینکه یک روز مادرمان را نبینیم خیلی آزاردهنده است.حتی تصور کردنش هم سخت است آخه ما پسرها مامانی هستیم.
رهام ادامه میدهد: اینکه دل های یکرنگ و نیت های پاک ما دانش آموزان باعث شد مادر و پدری کنار فرزندان خود برگردند خیلی پرارزش است.
عمل به یک وصیت
نوبت به شنیدن حس و حال بردیا میرسد. بردیا به وصیت پدر بزرگش اشاره کرده و می گوید «وقتی پدربزرگم فوت کرد وصیت او آزاد کردن زندانی بود و اعضای خانواده به وصیت او عمل کردند.»
بردیا ادامه میدهد: حس شادی و خوشحالی که در وجودم ایجاد شده را نمیتوانم توصیف کنم.
سپهر زنوزی آخرین آقاپسری است که دل داده ایم به حرف هایش «پدر و مادر ستون های خانواده اند، هر کدام از ستون خانه نباشد بنیان آن خانواده از هم می پاشد. همدلی و مشارکت همه دانش آموزان در پویش یلدا باعث شد ستونهای دو خانواده محکمتر شوند و چشم انتظاری فرزندانشان به پایان برسد.»
روایت همدلی این دانشآموزان به پایان میرسد و آقای اصغری به جمع ما اضافه میشود. حُسن خِتام این گفتوگو عکسی است به یادگار از نوجوانان و جوانانی که دل در گرو محبت خدا داشته و دست به کاری زده اند که غصه سر آید.